دیگر حرف
دوست داشتن تو نیست
ماجرا به
دوست نداشتنت رسیده؛
که نمی شود...
که نمی توانم..!
پروانه ها_
دلشان هم که بخواهد
به پیله هاشان برگردند،
پرواز از سرشان افتادنی نیست!
و ابرها بیهوده
به سینه میزنند سنگِ روزهایِ آفتابی را..
دلگیر که باشند
حرف دلشان میشود
باران
باران..
و مـــــن هم ،
هرچقدر از تو دوری کنم اما_
شبیه کارگری تنها
که جامانده زیر آوار معدن،
نفس کم می آورم_
میمیـــــرم،
اگر دوستت نداشته باشم....
پروانه ها_
دلشان هم که بخواهد
به پیله هاشان برگردند،
پرواز از سرشان افتادنی نیست!
و ابرها بیهوده
به سینه میزنند سنگِ روزهایِ آفتابی را..
دلگیر که باشند
حرف دلشان میشود
باران
باران
باران..
و مـــــن هم ،
هرچقدر از تو دوری کنم اما_
شبیه کارگری تنها
که جامانده زیر آوار معدن،
نفس کم می آورم_
میمیـــــرم،
اگر دوستت نداشته باشم....