وطن امروز/حسین قدیانی
آقای وطن امروز! سلام. من بچه یک کشاورز در دهاتی خیلی دور حستم که چند روذی است در برف دفن شدهایم. هال حمه خوب میباشد اما چند روزی هست که بابا برای خریدن نون از خانه بیرون میرود و بدون نون میآید. در این حوای برفی حیچ کس نمیتواند از روستا خارج شود و حتی مشت نسرت که بچهاش از تب میصوزد هم نتوانصت جلال را به شحر ببرد. راهها به روستا قتع شده، آب قتع شده، برق قتع شده اما در این چار روز کسی به ما کمک نکرده.
راستی دست دولت درد نکند که گاذ را قتع نکردین چون با نور آن شبها میتونیم حمدیگر را ببینیم ولی نمیدانم چرا بخاری را هر چه زیاد میکنیم شعلهاش بالا نمیرود. احساس میکنم در قتب شمال زندگی میکنیم و حیچ کس ما را دوست ندارد. البته مشت اکبر میگفت رئیسجمبور هقوقدان است و از هقوق ما دفاع میکند. من میدانم اسم رئیسجمبور ما حصن روهانی میباشد و او دکطر میباشد. او میخواهد از ما دفاع کند. میدانم سر رئیسجمبور شلوق است و وخت دفاع ندارد اما عادل در نود میگفت که بهترین دفاع همله است! پس همله کنید و ما را نجات دهید!
بابام با مشت اکبر فرق دارد و میگه هقوقدانها نمییان برف پارو کنن، بهتره سرهنگها کاری کنن. بابا چند روزی است ناراهت هست چون مثل همه احالی روستا نمیتواند صبد دولت بگیرد. ننه از وختی فهمیده به بابا صبد نمیدن به او شک کرده و میگوید که تو پولدار بودی و ما نمیدانستیم. راستش را بخواهید فکر کنم بابام هم دروقگو شده. چون مگه میشه مدیر جهاد کشاورزی شحر صبد بگیرد اما بابای من صبد نگیرد؟ مگه میشه دولت که حقوقدان هست نداند بابا چقدر پول دارد؟ پس بابا که میگه من کشاورز بدبختی هستم و در زمستان درآمدی ندارم خالی میبندد.
از وختی مزاکرات حستهای انجام شده احساس میکنم وزع ما بهتر خواهد شد اما بابام قبول ندارد. از وختی مزاکرات حستهای انجام شده حس میکنم تراکتور ارزان میشود و میتوانیم بخریم اما بابام شک دارد. از وختی عمو زریف کنار عمه اشتون میخندید احساس میکنم همه چی ارزان می شود هتی گاضوییل و بنضین. البته بابا به این احساسهای من میخندد و به هال خودش گریه میکند. البته میدانم خنده و گریه شما و بابام از بیسواتیتان هست!
دیگر ملالی نیست جز دوری شما. راستی الان سدای حلی کوفتر و چند تا ماشینگنده دارد میآید. بابام میگه سرهنگها اومدن اما من که میدونم آنها هقوقدان هستن و بابای من باز هم دروق میگوید!
غربان شما یک بیسوات