سرباز تو...
فریح روز طبیعت زیباست؛ به شرطی که حواسمان به همه چیز باشد. تقویم این روزها بجز روز طبیعت واقعه ای دیگر را نیز روایت می کند. سیزده فروردین امسال شب ...
سر سفره ی غذا هم اول به فکر شکم بچه هاست؛ از دهان خودش می گیرد که شوهر و فرزندانش سیر شوند. دعا که می کند از همه یاد می کند؛ انگار نه انگار که خودش مریض است؛ حال ندارد؛ نفسش به سختی بالا می آید!
چوب خط همسایه ها پر شده؛ همه بدهکار اویند، اما باز هم به فکر آن هاست. برایشان دعا می کند. در شهر، داستان شب عروسیش پیچید. تازه عروس از داخل حجره بعد از چند لحظه با لباس نویی که لحظاتی قبل بر تن داشت برگشت و آن را به گدا داد. لباس کهنه اش را شب اول عروسی پوشید و گفت: آنچه برای خود می پسندی برای دیگران بپسند...
مادر است دیگر؛ کاریش نمی شود کرد. انگار از روز اول که همه سوگند یاد کردند،قسم او با بقیه فرق داشته! قسم خورده فقط مادر باشد. مادر بچه ها، مادر پدر؛ مادر همه عالم.
این «مــادر» هم برای خودش عالمی دارد. همه چی دارد غیر از «من». اصلا این عبارت با «منیت» تناسبی ندارد. «ما» و «در» هم در مادر معنا پیدا می کنند.
اگر جنت اعلای خداوند دری دارد همین مادر است و «ما» برای ورود به آن باید مهر مادر داشته باشیم. از یک طرف دیگر «در» نیز جرات نزدیک شدن به مادر را ندارد اگر «مـا» باشیم! با مادر باشیم؛ کنارش باشیم؛ عصای دستش باشیم. اگر بین «ما» و «در» فاصله افتاد همه چیز خراب می شود. همان "در" مقدسی که "ما" را در کنارش نداشته باشد نحس می شود و می شکند و می سوزاند و آتش به پا می کند!
من به نحسی در و دیوار معتقدترم تا به سیزده به در! سیزده به در "ما" دارد ؛ "ما" هم سیزده به در داریم ؛ اما بعضی وقت ها "در"، "مـــا" ندارد . ما هم که نباشیم میخ معرکه گردان می شود؛ نحس می شود ، شوم می شود...
مــــادر! دارند در می زنند ؛ اما شما پا نشو ، ما هستیم.
سجاد توکلی
متن کامل نامه شهید علی خلیلی به رهبر معظم 15 روز قبل از شهادت
امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد. اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید،خوبم؛دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند،شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند… هر چند که دکترها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند…من نگران مسائل خطرناک تر هستم… من میترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم. اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام. بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!! مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!ولی آن شب اگر من جلو نمی رفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت و نیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمی رسید…
چند خانم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسند در تمام مدت سرش بالا نیامد...
نگاهش هم
به زمین دوخته بود..
خانم ها که رفتند، رفتم جلو
گفتم: تو آنقدر سرت پایینه نگاهم نمی ندازی به طرف که داره حرف میزنه باهات، اینا
فکر نکنن تو خشک ومتعصبی و اثر حرفات کم شه..
گفت: من نگاه نمیکنم تا خدا
مرا نگاه کند!!!!
شهید عبدالحمید دیالمه
به نقل از وبلاگ عبدالحمید دیالمه
عقل معاش میگوید که شب هنگام خفتن است،
اما عشق میگوید: چگونه میتوان خفت وقتی که جهان
ظلمتکدهی کفرآبادی است که در آن احکام حق مورد غفلت است؟